تا تو بودی، نفسِ آینه دلگیر نبود
در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود
چهقدر بیتو شكستم، چهقدر واهمه كردم!
چهقدر نام تو را مثل آب، زمزمه كردم!
هر سال، ماجرای تو و سوگواریات
عهدیست با خدای تو و خون جاریات
بر نیزۀ شقاوت این فتنهزادها
گیسوی توست، سلسلهجنبان بادها
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم