تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم