من به غمهای تو محتاجتر از لبخندم
من به این ناله به این اشک، ارادتمندم
با زخمهای تازه گل انداخت پیکرش
تسلیم شد قضا و قدر در برابرش
مصحف نوری و در واژه و معنا تازه
وحی آیات تو هر لحظه و هرجا تازه
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
با دستِ بسته است ولی دستبسته نیست
زینب سرش شكسته ولی سرشكسته نیست