ماییم و شکوهِ نصر انشاءالله
قدس است و شکستِ حصر انشاءالله
دلت را داغها در بر کشیدند
به خون و خاک و خاکستر کشیدند
گرفتارم گرفتارم اباالفضل
گره افتاده بر کارم اباالفضل
عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
از جاری لطف آسمانها میگفت
از رحمت بیکران دریا میگفت
در حریم خانه ماندی اعتکاف این است این
سوی مسجد شعلهور رفتی، مصاف این است این
بخوان از سورۀ احساس و غیرت
بگو از مرد میدان مرد ملت
یاد تو آیینه و نام تو نور
ذکر تو خیر است و کلام تو نور
در نگاهت دیدهایم این وصف بیمانند را
پاکی الوند را، بیباکی اروند را
ایستاده کنار مردم شهر
چون همیشه صمیمی و ساده
مصحف نوری و در واژه و معنا تازه
وحی آیات تو هر لحظه و هرجا تازه
به ابتدا رسیدهای، به انتها رسیدهای
به درک اولین و آخرین صدا رسیدهای
دنیای کلام تو جهان برکات است
عمریست جهان ریزهخور این کلمات است
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
دو جلوۀ ابدی از درخششی ازلی
به خُلق و خو، دو محمد؛ به رنگ و بو دو علی
هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
برای لحظۀ موعود بیقرار نبودم
چنانکه باید و شاید در انتظار نبودم
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
نورِ جان در ظلمتآبادِ بدن گم کردهام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کردهام
روایتی نو بخوان دوباره صدای مانای روزگاران
بخوان و طوفان بهپا کن آری به لهجۀ باد و لحن باران
بخوان هشتمین جلوۀ ربنا را
امام قدر را امیر قضا را
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
یاعلی گفت با تمام وجود تا همهعمر با علی باشد
با علی باشد و طنین دلش دمبهدم ذکر یاعلی باشد
تیغی فرود آمد و فرقت شکست آه
فرقت شکست و موی تو در خون نشست آه