وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد