باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد