وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
این زن کسی را ندارد تا سوگواری بیاید؟
یک گوشه اشکی بریزد یا از کناری بیاید؟
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد