ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟
با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد