ای که چون چشمت، ستاره چشم گریانی نداشت
باغ چون تو، غنچۀ سر در گریبانی نداشت
وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
بی نور خدا جهان منّور نشود
بی عطر محمّدی معطّر نشود
هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
چشمان جهان محو تماشایت بود
ایثار چکیدهای ز تقوایت بود
نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
چون سرو همیشه راست قامت بودی
معنای شرافت و شهامت بودی
ای آنکه نور عشق و شرف در جبین توست
روشن، سرای دل ز چراغ یقین توست
علی زره که بپوشد، همینکه راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید
حق هرچه آفرید از این دختر آفرید
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
عطر تن پیمبر از این خانه میرود
بال ملک معطر از این خانه میرود
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
عجب فضائل عرشی، عجب کمالی داشت
چه قدر و منزلت و جلوه جلالی داشت
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی