همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر