شادی هر دو جهان بیتو مرا جز غم نیست
جنت بیتو عذابش ز جهنم کم نیست
غروب نیست خدایا چرا هلال دمیده؟
هلال را به سرِ نیزه وقت ظهر که دیده!
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
خوشا آنکس که امشب در کنار کعبه جا دارد
به سر شور و به دل نور و به لب ذکر خدا دارد
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
مرگ من بود دمی کز تو جدایم کردند
در همان گوشۀ گودال فدایم کردند
کعبه، یک زمزم اگر در همه عالم دارد
چشم عشّاق تو نازم! که دو زمزم دارد