حجّ خون

خوشا آن‌کس که امشب در کنار کعبه جا دارد
به سر شور و به دل نور و به لب ذکر خدا دارد

همه در مکّه جمع و کاروانی خارج از مکّه،
ره صحرا گرفته، کیست این، عزم کجا دارد

امیر کاروان، فرزند زهرا با جوانانش
برای حجّ خون عزم دیار کربلا دارد...

ذبیح اکبر این کاروان باشد علی‌اصغر
که حلقی تشنه اما تشنۀ تیر بلا دارد...

حسین بن علی حجّی رود یاران که در این حج
چهل منزل به روی نیزه‌ها سعی و صفا دارد

چو حاجی می‌شود محرم بپوشد حلّه‌ای بر تن
عزیز فاطمه بر تن لباس از بوریا دارد

تنش در موج خون افتاده با خواهر سخن گوید
سرش ذکر خدا از نیزه تا تشت طلا دارد...