ما بهر ولای تو خریدیم بلا را
یک لحظه کشیدیم به آتش یمِ «لا» را
مرگ من بود دمی کز تو جدایم کردند
در همان گوشۀ گودال فدایم کردند
از آن ساعت که خود را ناگزیر از تو جدا کردم
تو بر نی بودی و دیدی چهها دیدم، چهها کردم
«چه کربلاست! که عالم به هوش میآید
هنوز نالهٔ زینب به گوش میآید»