سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
خدایا، تمام مرا میبرند
کجا میبرندم، کجا میبرند؟
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت