چنان به چلّه نشستیم سوگ صحرا را
که جز به گریه ندیدند دیدۀ ما را
سرسبزی ما از چمن عاشوراست
در نای شهیدان، سخن عاشوراست
از حریم کعبه آهنگ سفر داریم ما
مقصدی بالاتر از این در نظر داریم ما
به کربلای تو یک کاروان دل آوردم
امانتی که تو دادی به منزل آوردم
شفق نشسته در آغوشت ای سحر برخیز
ستاره میرود از هوش، یک نظر برخیز
ز نینوای تو رفتم چو نی، نوا کردم
چنان که بادیهها را چو نینوا کردم