سلام، آیۀ جاری صدای عطشانت
سلام، رود خروشانِ نور، چشمانت
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
من در همین شروع غزل، مات ماندهام
حیران سرگذشت نفسهات ماندهام
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
چشمه چشمه تشنگی، زائران! بیاورید
نام آبِ آب را بر زبان بیاورید