گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
ما از غم دشوار تو آسان نگذشتیم
ماندیم بر این عهد و ز پیمان نگذشتیم
آن روز، گدازۀ دلم را دیدم
خاکستر تازۀ دلم را دیدم
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی