ما از غم دشوار تو آسان نگذشتیم
ماندیم بر این عهد و ز پیمان نگذشتیم
در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
ما خواندهایم قصۀ مردان ایل را
نامآورانِ شیردلِ بیبدیل را
آن روز، گدازۀ دلم را دیدم
خاکستر تازۀ دلم را دیدم
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است