با علمت اگر عمل برابر گردد
کام دو جهان تو را میسر گردد
لبریزم از واژه اما بستهست گویا زبانم
حرفی ندارم بگویم، شعری ندارم بخوانم
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
با اینکه نبض پنجره در دست ماه نیست
امشب جهان به چشم اتاقم سیاه نیست