سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
بیسایه مرا آن نور، با خویش کجا میبرد
بیپرسش و بیپاسخ، میرفت و مرا میبرد
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی