وجود، ثانیه ثانیه در تو فانی شد
طلیعۀ غزلی صاحبالزمانی شد
صحبت از دستی که رزق خلق را میداد شد
هر کجا شد حرف از آن بانو به نیکی یاد شد
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان