همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
او غربت آفتاب را حس میکرد
در حادثه، التهاب را حس میکرد
مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت
آنگاه که میرفت سفر هیچ نداشت
خونین پَر و بالیم؛ خدایا! بپذیر
هرچند شکستهایم، ما را بپذیر
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
آیینه و آب، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ، همزاد شماست
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی