رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی