چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس