مانده پلک آسمان در گیر و دار واشدن
شب بلندی میکند از وحشت رسوا شدن
چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس