مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
هشدار! گمان بینیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهرهسازی نکنیم
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمیرود
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس