اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد
به سینۀ همه، آن شور دلبخواه بیفتد
میروی دریا دل من! دست خالی برنگردی
از میان دردها با بیخیالی برنگردی
داغ تو در سراچۀ قلبم چه میکند؟
در این فضای کم غم عالم چه میکند؟
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده میخواهد
حریفی پاکباز و امتحان پسداده میخواهد
بار بر بستهای ای دل، به سلامت سفرت
میبری قافلۀ اشک مرا پشت سرت
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود