گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر