همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
ای صفت خاص تو واجب به ذات
بسته به تو سلسلۀ ممکنات
به کعبه رفتم و زآنجا هوای کوی تو کردم
جمال کعبه تماشا به یاد روی تو کردم...
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
سلامٌ علی آل طاها و یاسین
سلامٌ علی آل خَیرِ النَّبِیِّین
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر