همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشمهایم اقتدا کردم
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر