علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
هرچند که رفتن تو غم داشت، عزیز!
در سینۀ تو عشق، حرم داشت عزیز
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
سوختی پیشتر از آن که به پایان برسی
نه به پایان، که به خورشیدِ درخشان برسی
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما