در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است