شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است