میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم