قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم
قسم به عطر غریبی که میرسد به مشامم
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
اگر چه خانه پر از عکس و نام و نامۀ توست
غریب شهری و زخمت شناسنامۀ توست
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود