الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
حسی درون توست که دلگیر و مبهم است
اینجا سکوت و ناله و فریاد درهم است
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
دل میبرد از گنبد خضرا شالش
آذین شده کربلا به استقبالش
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود