به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
سوختی آتش گرفت از سوز آهت عالمی
آه بین خانۀ خود هم نداری محرمی
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند