دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم
به دریا بنگرم، دریا تو بینم
دلا غافل ز سبحانی، چه حاصل؟
مطیع نفس و شیطانی، چه حاصل؟
خدایا! داد از این دل، داد از این دل
که یکدم مو نگشتُم شاد از این دل
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد