علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
چه بود سهم زمین و زمان اگر تو نبودی
و سرنوشت تمام جهان؟ اگر تو نبودی
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت