رنگ سیاه و سرخِ تو را دارند
اینروزها تمام خیابانها
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد