الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود در اضطراب آوردهام
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست