گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
با علمت اگر عمل برابر گردد
کام دو جهان تو را میسر گردد
بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
غصه آوردهام، غم آوردم
باز شرمندهام کم آوردم
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
ای ولی عصر و امام زمان
ای سبب خلقت کون و مکان
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم