زهرای حزین، ز گرد راه آمده بود
جبریل، غریق اشک و آه آمده بود
میکوش دمادم از خدا یاد کنی
با مهر، دل شکستگان شاد کنی
تیغ از تو طراوت جوانی میخواست
خاک از تو شکوه آسمانی میخواست
آن تشنهلبی که منصب سقّا داشت
وقتی به حریم علقمه پای گذاشت
نوخاستهای ز نسل درد آمده است
با گرمی خون و تیغ سرد آمده است
وقتی به گل محمّدی مأنوسیم
در خواب خوش ستمگران، کابوسیم
تيغيم که در فراز، رعبانگيزيم
هنگام فرود، خون دشمن ريزيم
کلامش سنگها را نرم میکرد
دلِ افسردگان را گرم میکرد
لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
در محضر عشق امتحان میدادی
گویی که به خاک، آسمان میدادی
نمیجنبد ز جا مرداب کوفه
چه دلگیر است و سنگین، خواب کوفه
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
کی غیرت مردانۀ ما بگذارد
دشمن به حریم خانه پا بگذارد؟
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
پیکار علیه ظالمان پیشهٔ ماست
جان در ره دوست دادن اندیشهٔ ماست