بعد از اینکه دفن شد آن شب پیمبر در سکوت
سُست شد ایمان مردم، مُرد باور در سکوت
از قضا ما را خدا از اهل ایمان مینویسد
ما أطیعوالله میدانیم، قرآن مینویسد
حرکت از منا شروع شد و
در تب کربلا به اوج رسید
بر من بتاب و جان مرا غرق نور کن
از مشرق دلم به نگاهی ظهور کن
شاید او یوسف ذریۀ طاها میشد
روشنیبخشِ دل و دیدۀ بابا میشد
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
چون اشک، رازِ عشق را باید عیان گفت
باید که از چشمان او با هر زبان گفت
با ذکر حسین بن علی غوغا شد
درهای حرم با صلواتی وا شد
ای آفرینش از تو گرفتهست تار و پود
ای وسعت مقام تو بیمرز و بیحدود
کم نیست گل محمدی در باغش
گلهای بهشتند همه مشتاقش
قصد، قصد زیارت است اما
مانده اول دلم کجا برود
دقیقههای پر از التهاب دفتر بود
و شاعری که در اندوه خود شناور بود
همه گویند مجنونم همه گویند «دیوانَهم»
دلیل عاقلانه بودنش را من نمیدانم
گرچه شوال ولی داغ محرم با اوست
پس عجب نیست اگر این همه ماتم با اوست
به مسجد میرود معنا کند روح عبادت را
به مسجد میبرد با خود علی امشب شهادت را
روی زمین نگذاشتی شبها سر راحت
وقتی که دیدی مستمندی را سر راهت
در میان جامعه از آه خود با ماه گفتم
أیها الهادی النقی؛ یابن رسول الله گفتم
هیچ کس تا ابد نمیفهمد
شب آن زن چگونه سر شده بود