ای نام تو از صبح ازل زمزمۀ رود
ای زمزم جاری شده در مصحف داود
انگار پی نان و نوایید شما
چون مردم کوفه بیوفایید شما
سلام، آیۀ جاری صدای عطشانت
سلام، رود خروشانِ نور، چشمانت
به یاری تو به میدان کارزار نیاید
جماعتی که به رزق حلال، بار نیاید
من در همین شروع غزل، مات ماندهام
حیران سرگذشت نفسهات ماندهام