هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
برای لحظۀ موعود بیقرار نبودم
چنانکه باید و شاید در انتظار نبودم
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست