كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
مهر خوبان دل و دین از همه بیپروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست