لحظهاى در خود فنا شو تا بقا پيدا كنى
از منيّتها جدا شو تا منا پيدا كنى
اگر خواهی ای دل ببینی خدا را
نظر کن تو آیینۀ حقنما را
آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
يارب از فرط گنه، نامهسياهم چه كنم
گر نبخشى ز ره لطف گناهم، چه كنم
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم
نه تنها سر، برایت بلکه از سر بهتر آوردم