جز تو ای کشتۀ بیسر که سراپا همه جانی
کیست کز دادن جانی بخرد جان جهانی
خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
ای که به عشقت اسیر، خیلِ بنیآدماند!
سوختگان غمت، با غم دل خُرّماند
علی زره که بپوشد، همینکه راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
حمد سزاوارِ آن خدای توانا
کآمده حمدش ورای مُدرِک دانا
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست
با قضا گفت مشیت که: قیامت برخاست...
زندهٔ جاوید کیست؟ کشتهٔ شمشیر دوست
کآب حیات قلوب در دم شمشیر اوست