روزی شعر من امشب دو برابر شده است
چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
آفتابی کز تجلی بیقرینش یافتم
در فلک میجُستم اما در زمینش یافتم
مردم دهند نسبت رویت بر آفتاب
اما ز بخت خود نکند باور آفتاب
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست
یعنی پس از علی، علیاکبرتر از تو نیست
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند
روح والای عبادت به ظهور آمده بود
یا که عبدالله در جبههٔ نور آمده بود؟